ازت متنفرم!|P3
سوم شخص-
رامونا خمیازه ای کشید و روی تخت صاف نشست، چشمانش را با دستانش مالید و به خود زحمت داد تا بازشان کند:
- ساعت چنده، اوانز؟
لیلی در حالی که از در بیرون می دوید خطاب به او فریاد زد:
- دیر می رسیم!
رامونا درحالی که وحشت زده جیغ خفه ای می کشید همچون فنری از جایش بیرون جهید و همانطور که به طرف دستشویی می رفت تا صورتش را بشوید روی زمین لیز خورد و ناله اش به هوا رفت.
کیفش را قاپید و از روی نرده ها پایین سر خورد و به سالن عمومی رفت. با سرعت برق می دوید و می دوید بلکه شاید به موقع برسد!
نفس نفس زنان در را وحشیانه باز کرد:
- رسیدم!
- دیر کردید، دوشیزه لوپین.
صدای خشک پروفسور مک گونگال توجهش را جلب کرد. شرمگین زیر لب عذر خواهی کرد و رفت تا بنشیند ... خدای من، بلک؟!
تنها جای خالی کنار سیریوس بلک بود، پسری که می خواست سر به تنش نباشد. پروفسور مک گونگال ابرویش را بالا برد:
- چرا نمی نشینید، دوشیزه لوپین؟
- اِه ... می تونم کنار ریموس بشینم؟
و به ریموس نگاهی انداخت که یعنی:" همین الان پا میشی و جاتو با اون احمق عوض می کنی، وگرنه چشمات رو از کاسه در میارم!"
پروفسور مک گونگال لبش را ورچید:
- نه.
- پیش لیلی اوانز چطور؟
- نه.
- مری؟
- نه.
- مرلین؟
- نه.
- سورو...
- دوشیزه لوپین، شما پیش سیریوس بلک می شینید. همین که هست! اگر مشکلی دارید برید بیرون!
مطمئنا رامونا در خوابش هم نمی دید که کلاسی را از دست بدهد. غرولند کنان به طرف نیمکت رفت، کیفش را کنار بلک روی صندلی انداخت و تلپی نشست. سیریوس نیشخندزد:
- خب، لوپین، راستشو بگو! از این که کنار من نشسته ی چه احساسی داری؟
رامونا دندان هایش را به یکدیگر سایید و غرید:
- فقط خفه شو، بلک!
و کتاب تغییر شکلش را باز کرد تا تک تک کلمات ساحره ی عینکی را یادداشت کند. همانطور که سرش را با جدیت به کتاب چسبانده بود، سعی می کرد به سیخونک هایی که سیریوس به او می زد توجهی نکند. بالاخره آستانه ی تحملش پر شد، در حالی که با بیحوصلگی و حالتی عصبی به طرف سیریوس برمی گشت پرسید:
- چیه؟
سیریوس نیشخند زد و به پشت سر رامونا اشاره کرد. ظاهرا پروفسور مک گونگال دیگر رحم و شفقت به خرج نمی داد، احتمالا با خود فکر کرده بود اگر این دو دشمن خونی برای یک سال یک دیگر را تحمل کنند شاید رابطه شان درست شود و دیگر برای قتل یک دیگر نقشه نکشند. رامونا درحالی که چشمانش از فرط حیرت گشاد شده بود برگشت و نگاهی به سیریوس انداخت. سیریوس نیشخند دیگری تحویلش داد:
- حالا حالا ها باید تحملم کنی، لوپین.
روی تخته، دقیقا زیر نوشته ی پررنگی که جای جادوآموزان را مشخص می کرد، اسم رامونا لوپین کنار اسم سیریوس بلک درحال خودنمایی بود.
عکس پارت، رامونا لوپینه+
رامونا خمیازه ای کشید و روی تخت صاف نشست، چشمانش را با دستانش مالید و به خود زحمت داد تا بازشان کند:
- ساعت چنده، اوانز؟
لیلی در حالی که از در بیرون می دوید خطاب به او فریاد زد:
- دیر می رسیم!
رامونا درحالی که وحشت زده جیغ خفه ای می کشید همچون فنری از جایش بیرون جهید و همانطور که به طرف دستشویی می رفت تا صورتش را بشوید روی زمین لیز خورد و ناله اش به هوا رفت.
کیفش را قاپید و از روی نرده ها پایین سر خورد و به سالن عمومی رفت. با سرعت برق می دوید و می دوید بلکه شاید به موقع برسد!
نفس نفس زنان در را وحشیانه باز کرد:
- رسیدم!
- دیر کردید، دوشیزه لوپین.
صدای خشک پروفسور مک گونگال توجهش را جلب کرد. شرمگین زیر لب عذر خواهی کرد و رفت تا بنشیند ... خدای من، بلک؟!
تنها جای خالی کنار سیریوس بلک بود، پسری که می خواست سر به تنش نباشد. پروفسور مک گونگال ابرویش را بالا برد:
- چرا نمی نشینید، دوشیزه لوپین؟
- اِه ... می تونم کنار ریموس بشینم؟
و به ریموس نگاهی انداخت که یعنی:" همین الان پا میشی و جاتو با اون احمق عوض می کنی، وگرنه چشمات رو از کاسه در میارم!"
پروفسور مک گونگال لبش را ورچید:
- نه.
- پیش لیلی اوانز چطور؟
- نه.
- مری؟
- نه.
- مرلین؟
- نه.
- سورو...
- دوشیزه لوپین، شما پیش سیریوس بلک می شینید. همین که هست! اگر مشکلی دارید برید بیرون!
مطمئنا رامونا در خوابش هم نمی دید که کلاسی را از دست بدهد. غرولند کنان به طرف نیمکت رفت، کیفش را کنار بلک روی صندلی انداخت و تلپی نشست. سیریوس نیشخندزد:
- خب، لوپین، راستشو بگو! از این که کنار من نشسته ی چه احساسی داری؟
رامونا دندان هایش را به یکدیگر سایید و غرید:
- فقط خفه شو، بلک!
و کتاب تغییر شکلش را باز کرد تا تک تک کلمات ساحره ی عینکی را یادداشت کند. همانطور که سرش را با جدیت به کتاب چسبانده بود، سعی می کرد به سیخونک هایی که سیریوس به او می زد توجهی نکند. بالاخره آستانه ی تحملش پر شد، در حالی که با بیحوصلگی و حالتی عصبی به طرف سیریوس برمی گشت پرسید:
- چیه؟
سیریوس نیشخند زد و به پشت سر رامونا اشاره کرد. ظاهرا پروفسور مک گونگال دیگر رحم و شفقت به خرج نمی داد، احتمالا با خود فکر کرده بود اگر این دو دشمن خونی برای یک سال یک دیگر را تحمل کنند شاید رابطه شان درست شود و دیگر برای قتل یک دیگر نقشه نکشند. رامونا درحالی که چشمانش از فرط حیرت گشاد شده بود برگشت و نگاهی به سیریوس انداخت. سیریوس نیشخند دیگری تحویلش داد:
- حالا حالا ها باید تحملم کنی، لوپین.
روی تخته، دقیقا زیر نوشته ی پررنگی که جای جادوآموزان را مشخص می کرد، اسم رامونا لوپین کنار اسم سیریوس بلک درحال خودنمایی بود.
عکس پارت، رامونا لوپینه+
۶.۰k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.